سید حمیدرضا شهابی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

هوالمعشوق

بی واسطه سنگینی این نگاه های سرد را احساس میکنم.آخر هیچ کدام جای خالی نگاه شیرین و پر از احساس تو را پر نمی کند.

تو که نیستی حتی لباس هایم نیز به تنم زار می زنند.معنای بودن را از یاد می برم و غریبانه در گوشه ای کز می کنم که مباد کسی مرا از من بدزدد.

یادم باشد بیرون که می روم دلم را در جایی امن از اتاق پنهان کنم.مثلا لای کارت پستالی که برای تولدم هدیه دادی.آنجا که باشد هم خیال من راحت تر است هم دیگر احساس تنهایی نمی کند.آخر شنیده ام خیابان های این شهر شلوغ امن نیستند ولی همین که یادم می آید دلم را پیش تو گذاشته ام آرام می شوم. ،همان لای کارت پستال را می گویم که مرا یاد تو می اندازد.

دارد عشق خونم کم می شود زود به زود باید پیش تو بیایم تا مباد رنگ و روی احساس در دلم زرد شود...

منبع : جزیره کاغذی (اسماعیل ربانی)

*عکس: نمایی از فیلم چیزهایی هست که نمی‌دانی اثر فردین صاحب‌الزمانی

  • ۹۱/۰۹/۱۴
  • حمیدرضا شهابی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی