هو الجمیل
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
*
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست
*
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که درس عشق در دفتر نباشد
هو الجمیل
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
*
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست
*
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که درس عشق در دفتر نباشد
هو الجمیل
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
*
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست
*
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که درس عشق در دفتر نباشد
" خدا همه مان را به راه راست هدایت کند "
این دعای آخر نوه امام بود برای آن عده که نگذاشتند سخنرانی کند. عده ای که مثلا برای بزرگداشت پدربزرگ او آمده بودند و نگذاشتند حرفش را بزند.
یعنی نوه امام حق ده دقیقه سخنرانی را ندارد ؟ فقط می خواست به تو خیر مقدم بگوید ! اصلا با نظراتش مخالفی خب باش اما اینجا جای اعتراض نبود اینجا او صاحبخانه است!
فرزند ولایت مخالف ولایت؟ فرزند امام و پسر نوح؟ مگر او چه کرده است؟ غیر از اینکه نظرش با شما فرق دارد! امیدوارم حرف آقای مطهری درست نباشد؟!
" خدا همه مان را به راه راست هدایت کند "
" خدا همه مان را به راه راست هدایت کند "
این دعای آخر نوه امام بود برای آن عده که نگذاشتند سخنرانی کند. عده ای که مثلا برای بزرگداشت پدربزرگ او آمده بودند و نگذاشتند حرفش را بزند.
یعنی نوه امام حق ده دقیقه سخنرانی را ندارد ؟ فقط می خواست به تو خیر مقدم بگوید ! اصلا با نظراتش مخالفی خب باش اما اینجا جای اعتراض نبود اینجا او صاحبخانه است!
فرزند ولایت مخالف ولایت؟ فرزند امام و پسر نوح؟ مگر او چه کرده است؟ غیر از اینکه نظرش با شما فرق دارد! امیدوارم حرف آقای مطهری درست نباشد؟!
" خدا همه مان را به راه راست هدایت کند "
امام(ره) به آقا مسیح، نوه شان که از جبهه برگشته و به خدمت امام رسیده بودند گفت " آخر سر تو شهید نشدی که بنیاد سهید ما را یک سفر به سوریه بفرستد!"
مرحوم واعط زاده خوانساری از دوستان نز دیک امام روزی شعر زیر را برای امام می خواند:
گیرد همه کس کمند و من گیسویت
جوید همه کس هلال و من ابرویت
در دایره دوازده برج تمام
یک ماه مبارک است ،آن هم رویت
امام هم این رباعی را در پاسخ او سرود:
گشود چشم، نگارم ز خواب ناز از هم
نظر کنید درِ فتنه گشت باز از هم
تو در نماز جماعت نرو که میترسم
کشی امام و بپاشی صف نماز از هم
امام(ره) به آقا مسیح، نوه شان که از جبهه برگشته و به خدمت امام رسیده بودند گفت " آخر سر تو شهید نشدی که بنیاد سهید ما را یک سفر به سوریه بفرستد!"
مرحوم واعط زاده خوانساری از دوستان نز دیک امام روزی شعر زیر را برای امام می خواند:
گیرد همه کس کمند و من گیسویت
جوید همه کس هلال و من ابرویت
در دایره دوازده برج تمام
یک ماه مبارک است ،آن هم رویت
امام هم این رباعی را در پاسخ او سرود:
گشود چشم، نگارم ز خواب ناز از هم
نظر کنید درِ فتنه گشت باز از هم
تو در نماز جماعت نرو که میترسم
کشی امام و بپاشی صف نماز از هم